پس از جدایی به دلیل رفتارهای غیرقابل پیشبینی و آمیخته با عصبانیت ناشی از مصرف الکل، فرانک تلاش میکند تا همسرش، لورا، را بازگرداند. او یک گردنبند عتیقه زیبا که در کیسه شواهدی مربوط به سال 1938 در ایستگاه پیدا کرده، به او هدیه میدهد. اما متأسفانه، این گردنبند پل ارتباطی با روح معذب و شیطانی پسری از گذشتههای دور است. لورا و دخترانش خود را در معرض خطرات وحشتناکی از سوی پسربچهای میبینند که دیگر وجود ندارد.
دو دوست تصمیم می گیرند دزد زنگوله های کریسمس شهر را پیدا کنند و با شم کارآگاهیشان، مانع از دستگیر شدن پدر رفیقشان شوند که به اشتباه متهم به دزدی شده است
"گیل" یک زن خواننده و ترانهسرا است که یک فرصت بزرگ برای درخشش پیدا میکند، فرصتی که تنها در یک اجرا روی صحنه دارد...
امی و دوستانش متوجه می شوند که دوست مومیایی آنها در معرض خطر بزرگی قرار دارد و باید با یک مومیایی شیطانی و خطرناک روبرو شوند و...
مارشال، گیلبرت و ایمی سه دوست هستند که به طور تصادفی یک مومیایی را که در زیرزمین خانه همسایه پیدا کرده اند، بیدار می کنند. آنها باید این مومیایی را تا پیش از پایان هالووین به تابوتش بازگردانند و...